تصویر روز: “خطر بیخ گوش ماست. همین امروز به فکر باشیم.” این تبلیغی بود که سالهای کودکی در قاب سیاه و سفید رسانه تصویری برای گوشزد کردن ضرورت وجود بیمه نقش میبست. گوشزدی که با دستی حمایتی در قاب تکمیل میشد و گاهی چتری میشد برای محافظت.
از همان دوران بود که خطر و بیمه برای من نقش دو متضاد را بازی کرد. نقشی که بودن بیمه را با آرامش گره میزد و نبودنش را با بلوا.
برای ما که در کودکی با زلزله منجیل در پایتخت لرزیدیم، در نوجوانی با بم فروریختیم، در جوانی با سانچی غرق و با پلاسکو سوختیم میدانیم که بیمه اگر نمیتواند جلوی فاجعه را بگیرید، اما میتواند آلامی باشد بر دردها، میتواند تیکهای از قلب شکسته را در جایش بند بزند و میتواند همان تبلیغ قاب سیاه و سفید رسانه باشد در دوران بلا.
اگرچه از عمر بیمه در ایران یک قرن میگذرد و تبلیغات سیاه و سفید بیمهای دیگر رنگ و رویی به خود گرفته و شرکتهای بیمهای تابلویهای رنگی خود را برای جلب مخاطب بر سر در ساختمانهای سر به فلک کشیده علم کردهاند، هر از چند گاهی بیلبوردی در قلب اتوبانهای پایتخت و برخی شهرها یادآور محصولات و خدمات بیمهای شرکتها میشود اما آمار نشان از پایین بودن ضریب نفوذ بیمه در بین مردم است.
مردمی که با سختی روزگار میگذرانند و به واسطه همین سختی معیشت کالاهای اساسی را از سبد زندگیشان حذف کرده، دیگر جایی برای بیمه نمیبینند.
سختی ایام و هزینههای کمرشکن باعث شده که از کنار هر حادثه ریز و درشتی بگذرند و آه حواله کنند و روزگار بگذرانند با این امید که بخت و اقبال حداقل در این قسمت زندگی به یاریشان بیاید و وای از روزی که نیاید.
اما بهراستی چه باید کرد؟ وظیفه روابط عمومیها در صنعت بیمه با وجود همه کاستیها و ضعفها و نوع معیشت مردم چیست؟
اگر از من بپرسید که راهکار و چاره چیست شاید اولین چیزی که به ذهن خطور کند و پاسخی برای آن بیایم اصلاح فرهنگ بیمهای است. اصلاح فرهنگ بیمهای آن هم به شکل بنیادی و پایهای میتواند دریچهای باشد برای باز شدن مسیر پر پیچ و خم بیمه.
روزگاری نه چندان دوری را به یاد بیاورید که بستن کمربند ایمنی در فرهنگ رانندگی ایرانی و مرام و مسلک لوتیها نوعی بیحرمتی بود، اما برخورد قهریه و تعیین جریمه آن هم بدون اغماض در آن زمان بستن کمربند ایمنی را به فرهنگ رانندگی تبدیل کرد و امروز هر کدام از ما قبل از زدن استارت خودرو ناخودآگاه کمربند ایمنی را در جایش قلاب میکنیم.
اصلا چرا راه دور برویم، تاریخ بیمه شخص ثالث خودرویمان به انقضا رسیده و ما حتی سوئیچ را برای جابهجایی خودرو در پارکینگ از جیبمان در نمیآوریم و تا زمان تمدید هزار بار خودمان را برای این اهمالکاری سرزنش میکنیم.
سرزنش خود در حالی است که روزها بدون داشتن بیمه عمر به خیابان و سرکار و مسافرت میرویم و خودمان را به واسطه این اهمال سرزنش نمیکنیم. اصلا مگر بیمه عمر چه کم از بیمه خودرو دارد که روزها را از روی تقویم خط میزنیم بدون آنکه نیازی به داشتن بیمه عمر حس کنیم.
پاسخ این اهمال به همان فرهنگ بیمهای برمیگردد. به فرهنگی که به خاطر نبودش- که شاید بخشی از آن متوجه روابطعمومیها باشد- در میان مردم ریشه دوانده و سختی روزگار چون تلی از خاک مدفونش کرده است.
اما زیر آن خاک سخت، طلایی است که این روزها روابطعمومی بیمه مرکزی در پی یافتنش ماشین جستوجویش را روشن کرده و با راهاندازی زنگ بیمه در مدارس ابتدایی، زنگ آغازین فرهنگ بیمهای را به صدا در آورده است.
زنگی که میتواند آغازگر و اشاعهدهنده آن در زمان کوتاه در بین مردم باشد.
ملیحه سادات حسینی
مدیر روابط عمومی بیمه ملت
دیدگاهتان را بنویسید